Saturday, June 15, 2013

فقط " ناطق نوری" می تونه احساس جلیلی و روزنامه کیهان رو الان درک کنه ...!
دوم خردادی دیگر رقم خورد. به جای بوی گل سوسن یاسمن، داره  عطر دوم خرداد به مشام می‌رسه. امروز 25 خرداد ِ، روز مردم ایران، روزی که ملت ایران توی دهن اصولگراها زدند. الان هیچ کس به جز ناطق نوری نمی تواند احساس آقایان را درک کند.
جریان اصولگرایی باید درک می فهمید که باید مسئولیت پذیر باشد و پاسخگو. نمی‌تواند تمام قد به حمایت از یک کاندیدای ریاست جمهوری برخاسته و در نیمه کار از او اعلام برائت کرد.

رسانه‌های اصولگرایی و در رأسشان صدا و سیما، باید بدانند دوران انحصار رسانه ای پایان یافته و نمی‌توان با نادیده گرفتن بخشی از مردم یا کاندیدای آنان، آنان را به شکست رساند.

جریان اصولگرایی باید شکست می‌خورد تا نسیم تغییر در این کشور به وزیدن بگیرد که تداوم اصولگرایی و آن همه ناکامی و مسئولیت ناپذیری روح و روان مردم را آزرده کرده بود؛ مردمی که بخشی از آنان کاملا از جریان اداره کشور خارج شده بودند!


مردم ایران به جریان اصولگرایی نه گفتند، چرا که از روند اداره کشور ناراحت بوده و از آن نحوه اداره کشور آسیب‌ها دیده بودند. مردم به جریان اصولگرایی نه گفتند، نه به آنان بفهمانند اصلح بودن یک کاندیدا را مردمند که تعیین می‌کنند و این مردم از یک رئیس جمهور اداره کشور را می‌خواهند؛ اداره‌ای خوب که تأثیر آن را در زندگی‌شان ببینند و لمس کنند.

Thursday, April 18, 2013

ایمان بیاورید



اعجاز ریاضی در "اتل متل توتوله" نسخه‌ی جدید!

حرف "ت" 4 بار تکرار شده که تعداد 4 فصل سال است، و حرف "ل" 3 بار تکرار شده که تعداد ماه‌های هر فصل است.

حال دو عدد 4 و 3 را باهم جمع می‌کنیم، از حاصل جمع 7=3+4 تعدد 7 روز هفته بدست می‌آید.

حال تعداد روزهای هفته را در تعداد بیشترین روزهای یک ماه ضرب می‌کنیم، به عبارتی می‌کند: 217=31*7 عدد 217 حاصل می‌شود، این عدد به صورت رمزآمیزی در عبارت "اتل متل توتوله" نهفته شده است، که فرمول بدست آوردنش اینچنین است:

الفبای فارسی تشکیل شده از 32 حرف است، اگر در عبارت "اتل متل توتوله" بجای حروف شماره هر حرف را قرار دهیم، به طرز شگفت‌انگیزی از حاصل جمع این اعداد به 217 می‌رسیم.

الف = 1
ت = 4
ل = 27
م = 28
ت = 4
ل = 27
ت = 4
و = 30
ت = 4
و = 30
ل = 27
ه = 31
217 = 31 + 27 + 30 + 4 + 30 + 4 + 27 + 4 + 28 + 27 + 4 + 1

چرا در این نشانه‌ها تفکر نمی‌کنید؟
آیا هنوز هم ایمان نمی‌آورید؟

Friday, March 8, 2013






اگر خاتمی این کار رو کرده بود چی می شد؟
1- خشتک مبارک اش رو می کشیدن روی سرش
2- کفن پوش ها از قم پیاده راهی تهران می شدند
3- سه روز عذای عمومی به دلیل جریحه دار شدن دل آقا امام زمان اعلام میشد
4-انصار حزب الله و شرکاء از دیوار دفتر ریاست جمهوری بالا می رفتند
5- تمام موارد فوق

Sunday, February 17, 2013

سکوتی معنا دار


سکوت این روزهای احمدی‌نژاد در میان ماراتون عذرخواهی مجلس‌یان ...!
در روزهایی که مجلسی‌یان برای عذرخواهی از ولی‌نعمت خویش گوی سبقت از یکدیگر می‌ربایند، سکوت رئیس دولت و عدم عذرخواهی او، که آغازگر تنش آن روز مجلس بود، معنا و مفهوم خاصی برای اصول‌گرایان دارد. شاید گزافه‌گویی نباشد اگر این سکوت به نوعی "به هیچ انگاشتن" تـَـشَـر رهبری از سوی احمدی‌نژاد تعبیر شود. یکی از رسم‌های نانوشته‌ سیاست جمهوری اسلامی این است هر چه رهبری گوید باید به دیده جان پذیرفت، هم این سونامی عذرخواهی مجلسیان گواهی بر این سنت دیرین دارد. اما فرزند ناخلف اصول‌گرایان سکوتی معنادار دارد، سکوتی مملو از"ساز مخالف".
در تاریخ چند دهه جمهوری اسلامی، به خصوص در دوره زمامداری سید علی خامنه‌ای، هیچ یک از مسئولین بلند مرتبه نظام، جرات چنین گردن‌کشی نداشته، اما "رئیس جمهوری هم نظر رهبری"، ظاهرا از جنس دیگری است، هم اوست که اسب خود را برای نبردی بزرگ آماده می‌کند.
گفته "فعلا نصحیت می‌کنم"، قید زمان "فعلا" برای رئیس ناخلاف دولت، حکم اتمام حجت دارد، یعنی من نیز آماده نبردم. در صفحه شطرنج سیاست ایران دو سپاه برای نبردی رجزخوانی می‌کنند، نبردی که می‌تواند زندگی تک تک ایرانیان را تحت تاثیر قرار دهد.
به هر حال، سکوت این روزهای "معجزه هزاره سوم" آبستن فریادی است که ممکن است تار و پود نظام اسلامی را از گسیخته و بهمنی بر تمام امپراطوری متزلزل این روزهای نظام اسلامی باشد. 

Sunday, February 3, 2013

سراب


سراب یعنی:
نمایش تصویر یک پالایشگاه، به نشانه رشد اقتصادی
نمایش  تصویر صف های دراز رای، به نشانه اعتبار و آبرو
نمایش تصویر چند هزار نفر آدم طرفدار احمدی نژاد، به نشانه دموکراسی
نمایش تصویر کتک خوردن مردم، به نشانه مبارزه با اغتشاشگران
نمایش تصویر یک میمون خال‌دار، به نشانه رشد علمی
صادقانه بگم، روزهای خوبی نیست، برای هم دعا کنیم.

Thursday, January 31, 2013

شب جمعه

شب جمعه پر حادثه ای را برای تان ارزومندم
 

دهه فجر: تقابل دیو و فرشته


دیو چو بیرون کشید، فرشته فرو کرد ...!
توی دهه فجر از زمین و زمان سرود حماسی می‌باره، نمی‌دونم به معنی شعرهای اون‌ها توجه می‌کنید یا نه.
 امروز که توی تاکسی نشسته بودم رادیو داشت "بوی گل سوسن و یاسمن" رو می‌خوند. بگذریم که لب و لوچه آویزون و سگرمه‌های توی هم رفته مسافرین نشون می‌داد که چقدر به این سرودها علاقه‌دارن، یه بیت از این شعر بدجور من رو به فکر فرود برد : "بگذرد این روزگار تلخ‌تر از زهر ......  بار دگر روزگار چون شـِـکـر آید".
اگر منظور شاعر محترم از روزگار شـِکـَری، دقیقا روزگار امروزه ماست ( دلار 4000 تومنی و پراید 20 میلیون تومنی) پس ببین روزگار تلخ‌تر از زهر چی بوده لامصب.

Wednesday, January 23, 2013

معجزه

از معجزات آن حضرت سخن گفتن با حیوانات بود ،،،چنان که به گربه خانگی خویش میفرمود بیا و گربه میامد
ایشان در این معجزه چنان زبر دست گردیده بود که گاه با اینکه به گربه نمیگفت بیا گربه خودش میامد!

Monday, January 21, 2013

دزد بزرگ



جلاد: اعدامت می کنیم چون با قمه از یک بابایی زورگیری کردی

مجرم:پس با اونی که به زور اسلحه از یک ملت زورگیری میکنه چی کار می کنید؟

جلاد:هیچی! محل نشستن اش را عبادتگاه می کنیم.

Sunday, January 20, 2013

وای به حالمون

انقلاب که کردنى بود،اين شد وضعمون! واى به رأى،که دادنيه ;)

Saturday, January 19, 2013

مسکن

‎-غصه نخور اَقدس، دست و بالم که واشِ واسَت میخرم
می شد غرور مردونگی رو وخت گفتن این حرف، توی کلامش ببینی،
بار اولش نبود که اینُ می گفت، هر وقت که یکی از زنای هَمساده چیز ِ تازه ای می خرید و اقدس مور مورش میشد، این جمله رو مثل مُـــسکِن به روح اقدس تزریق می کرد.
اقدس عاشق این مـُسکـِن بود با این که هیچ وخت نتونسته بود واسه اقدس چیزی بگیره ...!

تصادف

معلوم بود سرعتش خیلی بالا بوده، خط ترمزش مثل دو ریل سیاه اهنی تا افق کشیده شده بود،
خوشحال بود، برق زندگی در چشماش موج می زد،
از تصادف جون سالم به در برده بود،
میگفت زندگیش را مديون ماشين مدل بالايش،
خدا هم اون بالا داشت لبخند ميزد

Friday, January 18, 2013

کپی برابر اصل


هوا بغض داشت،  آن قدر اَبرناک بود که بخواد بباره،
سر کوچه دیدمش، لباس مشکی تنش بود، کمی هم ریش در آورده بود،
 همه میگفتن کپی برابر اصلِ پدرشِ، دو روز پیش کپی بدون اصل شد ...!

Monday, January 14, 2013

سوء تفاهم

- آقای ِ قاضی ما با هم تفاهم نداریم.
- ما اصلا از اولشم با هم تفاهم نداشتیم.
میان ِ هیاهوی ِ زن و شوهر ِ جوان, دو نفر سکوت کرده بودند؛
قاضی و کودکی که به نظر می‌رسید حاصل ِ یک سوتفاهم باشد!

مزرعه ای به نام ایران

 علوفه ی حیوانات کم و کم تر میشد ... همه به جان هم افتاده بودند ... سگ ها به جای نگهبانی به آزار و اذیت جوجه ها میپرداختند ... پیر مرد دوره گرد خبر از زمستانی سخت آورده بود ... صاحبان زمین های کوچک همسایه هرکدام به تصرف قسمتی از مزرعه مشغول بودند ... دیگر ادای احترام به یادبود موسس مزرعه نه بخاطر احترام و اعتقاد بلکه از سر اجبار بود ... هر روز گوسفندان بیشتری به کشتارگاه برده میشدند ... و صاحب مزرعه از دسیسه های دشمنی خونخوار به نام گرگ با عنوان سر منشا تمامی مشکلات سخن میگفت ...

یه پیشنهاد نسبتا بی شرمانه



یه جا نوشته بود: به نظرم بهترین آدمهای زندگی شما، آنهایی هستند که چای‌تان پیش هم یخ کرده است!

پیشنهاد: اگر تا به حال این اتفاق براتون نیوفتاد، امشب دو تا استکون چای بریزید و بنشینید کنار "یــــارِتــون"، هر وقت جناب یـــار خواست دست به چای بزنه، چنان بزنید پس کله اش که صدای کلاغ در بیاره، وقتی که چای سرد شد این جمله رو براش بخونید و و ادارش کنید از این که بهترین آدم زندگی اش شدید بهتون تبریک بگه !

Saturday, January 12, 2013

اولین مظلوم تاریخ


گـَـلویی صاف کرد و به سخنرانی‌ ادامه داد. یک ساعتی می‌شد از مظلومیت سخن می‌گفت. در و دیوار مسجد سیاه بود، برای همان مظلوم.
کاش کسی هم بود که از اولین مظلوم تاریخ می‌گفت، "قــابـیـل"، کسی که، هیچگاه کسی دردش را نفهمید.